مراغه در قلمرو سکوت
یكی از مصطلحات و معانی غلط كه وارد فرهنگهای لغت نیز شده است نام مـراغـه میباشد كه با كمال تعجب بزرگانی چـون:علامهدهخـدا و دكترمعیـن نیز این راه را به خطا پیمـودهاند. در فـرهنگ فارسی معین، ذیل كلمهی «مـراغه» میخوانیم:«به خاك غلتیـدن،...و مـراغه فقط اسـم مكان یعنی: محل غلتیدن آمده»؛ در حالی كه كسانی چون دكتر معین تنها به ریشهی عـربی واژه دقیق شدهاند و این معنی را در زبان عـربی از بابِ تفعیـل(تمـریغ) و تفعّل (تمـرّغ) استخراج نمودهاند؛ لكن نام شهر مـراغه خیلی پیشتر از حملهی مغول و ورود زبان عربی به ایران استعمال میشده است.
بطلِمیوس(قلوذی) ـ منجـم و جغـرافـیدان معـروف یونانی ـ نام دریاچـهی ارومیـه را به سبب نزدیكیاش به شهر مـراغه، «مارگیانه» آورده است كه هر زبانناشناسی پـی به ریشـهی باستانی نام مراغه میبرد. چه، در لغت یونانی، حرف «غ» مصطلح نبوده و بهجای آن از حرف «گ» استفاده میشده است.
واژهی «راغ» در فارسی به معنی دشت آمـده است و این درحالی است كه كتب پهلوی، شهـر «رغـه»ی آذربایجان را بر روی دشتی نمایش میدهند كه بر روی كوهپایهی كوه سهنـد قرار گرفته است. با توجه به این نكته، نام مراغه به معنی: رغهی بزرگ (دشت وسیع) بوده است. به نوشتهی «دیاكونوف» قبل از ورود و اسكان مادها در این ناحیه، دولت «مانْنا» در حدود سال۷۱۵قبل از میلاد در این سرزمین حكومت داشتهاند كه به نام ایالت «اوئیشدیش» نامیده میشد.
(رجوع شود به: تاریخ ماد، ا.مدیاكونوف، ترجمهی كریم كشاورز، ص۲۰۲)
با تحقیقات و بررسیهای به عمل آمـده توسط احمـدكسـروی در مـورد مـراغه، میبینیم كه: نام قدیمی مراغه «مراوا» یا «ماراوا» یا «ماداوا» بوده است و از آن جهت میتوان آنجا را جایگاه قوم ماد دانست و قدمت شهـر مـراغه را به دورهی مـادها نسبت داد. در زمـان اشكانیان نیـز مـدتی پایتخت آذربایجان، در ۲۵فرسنگی جنوب شرقی دریاچهی چیچست (ارومیه) شهری به نام «فرسپا» بوده است. اما «جی ویلسون»، مؤلف كتاب «عادتها و زندگی ایرانیان»، كه با پیشینهی تاریخی شهـر مراغه به خـوبـی آشنـا بـوده است، واژهی مـراغه را بـرداشتـی از نـام یـك اُسقـفِ مشهـور نسطوری میداند به نام «ماراغا».
ژاك دومـرگان ـ باستانشناس مشهـور فرانسوی ـ نام قدیم مـراغه را «اِنـدادهَهرود» آورده است.
ماركآنتـوان(آنتـونیـوس) ـ پسرعمـو و سردار قیصر روم كه در تقسیم مستملكات، مشرق نصیب وی شـد ـ در سال ۳۶ق.م. هنگام ذكر حوادثی كه در زمان پارتیها در این منطقه رخ داده، از این منطقه به نام «فرائته» یاد میكند.
حمدالله مستوفی در كتاب «نزهةالقلوب» (سال۷۴۰ه.ق.) آورده: مراغه ازا قلیم چهارم است و تومانش چهار شهر: مراغه، دهخوارقان، بسوی و نیلان میباشد. (تـومان، اصطلاحی است آذری، كه در زمانهای بعد از مغول نیز رایج بوده و هم معنی با ولایت یا شهرستان برای مشخص كردن حدود و ثغور واحدهای جغرافیایی بهكار میرفته است.)
تا پیش از هجـوم تـركان و سلجـوقیان در اوایل قرن پنجم هجری، مردم مراغه دارای مذهب شافعی بودند ولی با تسلط تركان، مذهب حنفی را كه با خود از شرق ایران آورده بودند، در این ناحیه ترویج دادند تا اینكه پس از ظهـور شاه اسماعیل صفـوی، اهالی مـراغه نیز تحت تأثیر مـذهب شیعه قـرار گرفتند.
دكتر حسینقلی كاتبی در «زبانهای باستانی آذربایجان»، ص۱۳ آورده: «قوم ماد از نژاد آریایی، همراه اقوام دیگر این نژاد، همچون پارس و پارت، در هزارهی دوم پیش از میلاد به فلات ایران مهاجرت كردند و منطقهی شمال غرب آن را برای سكونت اختیار نمودند. این قوم به زبان مادی، از ریشهی آریایی سخن میگفتند و آن را در نوشتن نیز به كار میبردند.
مورخان باستانی و پژوهشگران ایرانی معتقدند كه: زبانهای اقوام آریایی همگون یا بسیار نزدیك به هم بوده است. «استرابون» (۶۳ق.م. تا۱۹م.) ـ مورخ و جغرافیدان یونانی ـ پس از سفر به ایران و تماس با اقوام ایرانی، اظهار عقیده كرده است كه مادها و پارسها زبان یكدیگر را میفهمیدند و زبانهای مادی و پارسی و سكایی همسان بودند. «دارمستتر» (۱۸۴۹تا۱۸۹۴م.)ـ ایرانشناس فرانسوی ـ كه دربارهی مباحث لغات و دستور زبانهای ایرانی دو جلد كتاب تألیف كرده و تتبعاتی هم در زبان اوستا نموده، عقیده دارد كه اوستا ـ كتاب دینی زردشت ـ در زمان مادها و به زبان مادی نوشته شده است و زبان كردی، مشتق از زبان مادی میباشد.
زبان مردم مـراغه، همانند مردم آن، از دیرباز با زبان و نژاد سایر اقوام ایرانی از یك ریشه بوده است.
واژهها و نامهایی كه از زبان مادی به جا مانده، همریشه بودن آن زبان را با سایر زبانهای ایرانی و هند و اروپایی ثابت میكند. ابننـدیم (میر:۳۷۸ ه.ق.) در«الفهرست» از قول عبدالله بن مقفع (روزبه پارسی، مترجم كِلیله و دمنه از پهلوی به عربی)، زبان آذربایجان را فهلویه (پهلوی)دانسته و میگوید: عبدالله بن مقفع گفت: زبانهای ایران عبارتاند از: پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی. زبان پهلوی، منسوب به پهله است و این، نام پنـج ولایت است كه عبارتاند از: اصفـهان، ری، هِمدان، ماهنهاوند و آذربایجان.
نخستین خبر تاریخی كه از پیشینهی زبان پارسی در آذربایجان پس از استیلای تازیان داریم، مطلبی است كه در «تاریخ الأمم و الملوك» تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری (میر:۲۳۵ه.ق.) داریـم و جالب است كه محل اتفاق آن نیـز شهـر مراغه میباشد. در این كتاب كه معروف به تاریخ طبری و ترجمهی آن موسوم به تاریخ بلعمی است، چنین آمده كه: محمد بن البعیث از رجالِ دورهی عبـاسی، حكومت شهر مراغه را در زمان معتصم عباسی (۲۱۸ـ۲۲۷هـ.ق.) و پسرش متوكل (۲۳۲ـ۲۴۷هـ.ق.) داشت. وی در سال۲۳۵ه.ق. سر به طغیان نهاد و مورد غضب خلیفه قرار گرفت و به زندان افتاد. محمد مردی شجاع و ادیب بود. آثار شعری فارسی وی زبانزد مردم بوده و جماعتی از بزرگان مراغه اشعار وی را میخواندند و از ادب و شجاعتِ وی یاد میكردند كه راوی به طبریِ مورخ نقل كرده است. (جزءِ سابع، چاپقاهره، ۱۳۵۸ق.، ص۳۵۴.)
حمدالله مستوفی قزوینی نیز در «نزهةالقلوب» (چاپ لیدن، ۱۹۱۳م.)، كه در سال ۷۴۰ق. تألیف شده، به وجود زبان پهلوی در آذربایجان اشاره میكند و میگوید: مردمش سفیدچهره و تُركوش* میباشند و بیشتر بر مذهب حنفی. و زبان آنها پهلوی معرب** یا پهلوی مغیر است؛ از آن، مردم زنگان پهلوی راست است و زبان مردم گشتاسفی (ولایتی در جنوب شهر باكو) پهلـوی بازبسته به جیلانی است.
حمدالله مستوفی در میان سالهای ۶۸۰تا۷۵۰ ق. میزیسته و وجود زبان پهلوی را در آذربایجان در نیمهی دوم قرن هشتم هجری تأیید نموده است.
(*ترك، در زبان و ادب فارسی مجازاً به معنی خوبروی و زیباروی و معشوق و دلبر زیبا بهكار رفته است و همچنین در مورد مرد به معنی دلاور و جنگجو، بسیار استفاده شده است. چه، مردم سرزمینی كه ایرانیان به آنها «توران» و «تـركستان» میگفتنـد، از دیـرباز به زیبایی و دلاوری مشهور بودهاند. و مردم خوبچهره را بدین سبب، تركوش یعنی: چون تركان، مینامیدند.
**منظور مستوفی از «معرب» این است كه با كلمههای عربی زیادی درآمیخته است.)
پروفسور آرتور كریستنسن ـ ایرانشناس شهیر دانماركی ـ آورده: زبان پهلوی در دورهی اشكانیان و ساسانیان زبان رسمی ایران بوده كه آذربایجان، بخشی از سرزمینهای شمالی آن را به نام ماد صغیر تشكیل میداده. زبان حقیقی پهلوی، زبانِ آذربایجان بوده.
یاقوت حموی ـ جغرافیدان بزرگ اسلامی ـ زبان آذربایجان را آذری میداند. این مطلب نیز بر كسی پوشیده نیست كهزبان آذری با زبان تركی از یك ریشه و اصل نیست. مسعودی ـ دیگر دانشمند نامی اسلام ـ از پیوستگی آذری و پارسی به تفضیل سخن میراند و میگوید: مردم آذربایجان از ملل فُرس(ایران) هستنـد و آذری در ردیف فهلوی، و دری از لغاتِ فرس (=لهجههای ایرانی) شمرده میشود. ابنحوقل و مقدسی، زبان مردم آذربایجان را فارسی خواندهاند. پس تركی كه خود زبانی مستقل و جدا از دیگر زبانهاست، هیچ ارتباطی با آذری ندارد.
اما پس از حملهی سلجوقیانِ تركزبان و مغولهایِ تركزبان به ایران، تشكیل حكومتِ صفویّهی تركزبان و پیدایش عثمـانیها در ایران بود كه تركی به آذربایجان راه یافت و رواج پیدا كرد و با آذری آمیختهشد.
پس زبان مردم آذربایجان و مراغه تا سال ۷۴۰هـ.ق. كه سال تألیف كتاب «نزهة القلوب» است، آذری بوده و این زبان خود شعبهیی یا شاخهیی از زبان فارسی بهشمارمیرفته است. اما زبانی كه امـروزه بینمردم آذربایجان و مراغه رایج و معمول است و به تركی آذربایجانی معروف، زبانی است آمیخته از واژههای آذری، فارسی، عربی و تركی... !
:: موضوعات مرتبط:
اطلاعات درباره مراغه ,
,
:: برچسبها:
اطلاعات درباره مراغه ,